فکرشو نمیکردم...

یه چیزی که هیچوقت فکر شُ نمیکردم

که به این زودی بهش برسم

این بود که تو این سن بشینم گاهی ناخود آگاه

نفسهای عمیق از ته دل بکشم

واسه کشیدنشون حالا زود بود! خیلی زود...

اعتراف...

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده. فکر نکن بی وفا هستم، دلم از سنگ نشده... اعتراف می کنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم. باور نمی کنم اینک بی تو ام. کاش می شد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری کاش می شد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی تا دوباره به چشمهایت خیره شوم، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم... کاش می شد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم، با چشمهایم نازت کنم. در حسرت چشم هایت هستم، چشم هایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه می شد. بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده. در حسرت گرمی دستهایت، تا کی باید خیره شوم به عکس هایت، هنوز هم عاشقم، عاشق آن بهانه هایت... کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم، کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم. هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچ گاه ندیدم تو را، چشم هایم را بستم و باز هم دیدم تو را.

هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت، هر چه خواستم بگویم بی خیال، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم... می خواستم با تنهایی کنار بیایم، دلم با تنهایی کنار نیامد، می خواستم دلم را راضی کنم، یاد تو باز هم به سراغم آمد، می خواستم از این دنیا دل بکنم، دلم با من راه نیامد... بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست، بدجور از نبودنت شاکی است، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست...

دلم...

                              دلم یک شب تنهایی میخواهد

                                     با یه عالمه تو

                           و تمام گوشه کنارهای اغوشت

این روز ها...

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،به شادی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...
اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"

گریه...

                                  دلت که گرفته باشد.
                                  صدای ترانه که هیچ.
             با صدای دست فروش دوره گرد هم گریه میکنی.

نبض...

                          دستامو بگير نبضش نميزنه نه؟

                اين همون نبضيه كه وقتي دستامو ميگرفتي

                   از خوشحالي تا سر حد پارگي ميزد

باور..

باورت بشود يا نه

روزي ميرسد كه دلت براي هيچ كس به اندازه من تنگ نخواهد شد!

براي نگاه كردنم...

اذيت كردنم...

خنديدنم...

براي تمامي لحظاتي كه در كنارم داشتي...

روزي خواهد رسيد...

كه در حسرت تكرار دوباره من خواهي بود...

ميدانم روزي ديگر نيستم...

و هيچ كس تكرار من نخواهد شد....

خدایا....

خدايا!

ميشه شب اول مرگم..

قبل از اينكه تو بپرسي..

من بپرسم چرا..!!!؟؟؟؟

لعنتی

هنوز هم ، حوالی خواب های

شبانه ام پرسه میزنی

 لعنتی !!

 دیر وقت است ، آرام بگـــــــیر

 
بُگذار یک امشب را آسوده بخوابم......

شوخی...


عــشــق تـــــو

شـــــوخـــــی زیــبــایـــــی بـــــود کـــــه خـــــداونـــــد بـــــا مـــــن کـــــرد

زیــبــا بـــــود

امـــــا

شـــــوخـــــی بـــــود !

تـــــو بـــــی تــقــصــیــری !

خـــــدایـــــا تـــــو هـــــم بـــــی تــقــصــیــری !

مـــــن تـــــاوان اشــتــبــاهاتـــــ خـــــود را پـــــس مــیــدهـــــم !!!

تــمــام ایـــــن تــنــهــایـــــی

تـــــاوان جـــــدی گـــــرفـــــن آنـــــچـــــه شـــــوخـــــی بـــــود استـــــ

یک نفر...


               

یـــــکـــــ نـــــفـــــر در هــمــیــن نــزدیـــکــی هـــــا                                 

چــیــزی بـــــه وســعــتـــــ یــکـــــ زنــدگــی بـــــرایــتـــــ جـــــا گــذاشــتــه اســتـــــ

خــیــالــتـــــ راحــتـــــ بـــــاشـد

آرام چــشــم هـــــایــتــ را بــبــنــد

یـــــکـــــ نــفــر بـــــرای هــمــه نــگــرانــی هـــــایــتــ بــیــدار اســتـــــ

یـــــکـــــ نــفــر کـــــه از هــمــه زیــبــایــی هـــــای دنــیــا

تــنــهــا تـــــو را بـــــاور دارد

کاش...

کاش باران بگیرد ...

کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند

و من همه دلتنگیهایم را رویش "ها "کنم و با گوشه آستینم همه را یکباره پاک کنم

و خلاص ... !!!

خدایا ... خسته ام ... به وسعت لمس نکردن نگاه امید بخشت خسته ام ...

دیگر دلم جای ترک خوردن ندارد ... نباشی از هم میپاشد ... میپوسد ... میمیرد ...

تو هستــــــی ... میبینی ... میشنوی ...

راستی دل شکسته ام را چند میخری ؟؟؟

به چند قطره باران دلم را واگذار میکنم ... با سند منگوله دار ... !!!

معامله خوبی نیست ... ؟؟؟

چند قطره از باران رحمت بی انتهای تو در ازای یک دل شکسته به درد نخورد

این برای من که از زمین و زمان بریده ام عالیــــــست

خدایا ... تو را به پاکی عهدی که با نگاه تو بستم ...

دلم را دریاب ... دریاب که نبرد از زندگی ... !!

کاش باران بگیرد ...

کاش باران بگیرد و تمام دلواپسیهایم را با خودش ببرد

کاش باران بگیرد ...

کاشــــــ ...

سخت میترسم...

                       

سخت میترسم از اینکه                                       

من از نژاد شیشه باشم و شکستنی

او از نژاد جاده باشد و رفتنی

آری روزها گذشت ، همان شد ، او رفت ، من شکستم ...

یک بار هم....


 یکبار هـــــم تو شاعـــــر شو                                     

بنویس از اولین باری که عاشق شدی

نترس !

حساب و کتاب هیچ جای دنیا به هم نمیریزد !

باز هم دو دو تا چهارتا میشود ؛

یکبار بی گدار به آب بزن بگذار مخاطب خاصت من باشم !

ترسم از روزیست که از تو فقط اسمت را به یاد داشته باشم !

به که بگویم؟؟؟

چه نازیباست تضاد نور و زور......

دخترانمان را به زور راهی گور کردند به بهانه نور........

و چه زیباست شرم زمین که خود را به خواب میزند و آسمان میگرید....

برای آرامش روح دخترای بروجنی صلوات....

سوختم...


سوختم...                                                  

باران بزن شاید تو خاموشم کنی...

شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی...

بزن باران...من سراپای وجودم آتش است...

پس بزن باران...بزن شاید تو خاموشم کنی...

 

میخواهم

 ▪ من می‌خواهم رسما از بزرگسالی استعفا ‌دهم و مسوولیت‌های یک کودک هشت ساله را قبول کنم…

▪ می‌خواهم به یک ساندویچ‌فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است.
▪ می‌خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون می‌توانم آن را بخورم!
▪ می‌خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم.
▪ می‌خواهم درون یک چاله آب بازی کنم و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم.
▪ می‌خواهم به گذشته برگردم، وقتی همه چیز ساده بود، وقتی داشتم رنگ‌ها را، جدول ضرب را و شعرهای کودکانه را یاد می‌گرفتم، وقتی نمی‌دانستم که چه چیزهایی نمی‌دانم و هیچ اهمیتی هم نمی‌دادم.
▪ می‌خواهم فکر کنم که دنیا چقدر زیباست و همه راستگو و خوب هستند.
▪ می‌خواهم ایمان داشته باشم که هر چیزی ممکن است و می‌خواهم که از پیچیدگی‌های دنیا بی‌خبر باشم.
▪ می‌خواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم، نمی‌خواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری، خبرهای ناراحت‌کننده، صورت‌حساب، جریمه و …
▪ می‌خواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم، به یک کلمه محبت‌آمیز، به عدالت، به صلح، به فرشتگان، به باران، و …

دوستت دارم...

http://s1.picofile.com/file/7535618602/vmimgs106.gif

  عاشقانه دوستت خواهم داشت بی آنکه بخواهم دوستم داشته باشی

  و عاشقانه در غمت خواهم مرد بی آنکه بخواهم در مرگم اشک بریزی . . .

 

میدانم...

 

http://s1.picofile.com/file/7535611933/45794537415981549316.jpg

خودم میدانم کهنه شده ام و تکراری...!


آنقدر کهنه که میشود روی گرد و خاک تنم یادگاری نوشت..


بنویس و .....برو!

حلالت کردم...

 

http://s1.picofile.com/file/7535613652/8bldkxd5z2pm52jnhyg0.jpg

عذاب وجدان نگیر من حلالت کردم

برو و دستاشو بگیر من حلالت کردم

تو خیانت کردی من حلالت کردم

بهش عادت کردی من حلالت کردم

من حلالت کردم من حلالت کردم

دستات تو دسته اونه

خدا می دونه دارم می شم دیونه

از دست این زمونه دلم خونه

قلبم شکسته خدا چرا عشقم شد از من جدا

دارم می میرم من بی صدا


تو...

 
http://s3.picofile.com/file/7535610856/faghat3.jpg
 
 
تو واسم مثِ بارونی تو واسم مثِ رویایی
تو با این همه زیبایی منو این همه تنهایی
منو حالی که نمیدونـــــیـــــــــ
من با تو آرومم وقتی دستامو میگیری
وقتی حالمو میپرسی حتی وقتی ازم سیری
حتی وقتی که دلگیـــریــــــــــ
من بی تو میمیرم تو که حالمو میفهمی
تو که فکرمو میخونی تو که حسمو میدونی
تو که حسمو میدونیــــــــ

چه سخت است...

 

 

http://s3.picofile.com/file/7535616448/o1l3smvk2ghw0rl7jl.jpg

چه سخت است تاب آوردن...

درمیان دقایقی که...هرگزتکرارنخواهندشد...

 

لحظه هایت راباخودببر...دلتنگیهایم رابه دوش میکشم...

 

شانه هایم عادت دارند...به سنگینیه غمی که...

 

برایم به یادگارگذاشته ای...

حواسمون باشه

 

 http://s1.picofile.com/file/7535605692/beach_beautiful_belt_blue_brown_hair_Favim_com_304255.jpg

حواسمون باشه دل آدما شیشه نیست که روی اون

« هــا »

کنیم بعد با انگشت قلب بکشیم بعد وایسیم آب شدنش رو تماشا کنیم و کیف کنیم !!!

رو شیشه نازک دل آدما اگه قلبی کشیدی باید مردونه پاش وایستی ...

باید مرد باشی و

« مردونه »

پاش وایسی

حسرت داشتنت...

 

http://s1.picofile.com/file/7535603652/fofx5v4hn6obp2qxph7v.jpg

دیگر نمی توانم فریادهایش را سکوت کنم...

 

 دیگر نمی تواند دل تنگی را در همان تنگی دلش جا دهد...

ناگهانی دیدنت...

 همان لحظه کوتاه...

 گونه هایم را به سرخی داد ...

 

 کاش می شد دوست داشتنم را به رخت بکشم...

 

 اما ...


سرنوشت طور دیگری برایم خواست ...

 

 حسرت داشتنت را ...